تولدمرمری...........

تفلود تفلود تفلودم مبارک

سلام به همه دوستای خودم وااااااااای ۲۹ تولدمه جمعه میرم توی ۲۰ سال تو تولد امسالم جای خیلیا کنارم خالیه مثل بابام که رفته مسافرت ومن ۱ماه که ندیدمش دلم ۱ ذره شده براش داداشی محمد و ۱نفر که از اوردن اسمش معذورم.چون جمعه تعطیله قرار شده با دوستام پنجشنبه جشن بگیریم همه دوستامو دعوت کردم اما هنوز از دکتر مرخصی نگرفتم فکرکن دکتر بهم مرخصی نده خیلی جالب میشه

اینم کیک تولدم خیلی خوشمل ولی نه بقول..... خوکشل

 

 

روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن تولدت مبارک

بیاشمعا فوت کن که ۳۳۳۳۳۳۳۳۳۳ سال زنده باشی

امروز خورشید درخشان‌تر است

و آسمان آبی‌تر

نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد

و پرنده آواز جدید می‌سراید

امروز بهاری دیگر است

در روز تولد مهربان‌ترین

در میلاد کسی که چشمانم با حضورش بارانی است

امروز را شادتر خواهم بود

و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد

جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد

تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود

ای مهربان‌ترین

روزهای زندگی هر روز گوارا باد

میلادت مبارک

 

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک

میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز

از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن

یکی به نیت تو یکی از طرف من

الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم

به خاطر و جودت به افتخار بودن

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی

با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی

ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس

تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس

تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن

همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس

واسه تولد تو باید دنیا رو اورد

ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد

اینا یه یادگاری توی خاطره هاته

ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد

تولدت عزیزم پراز ستاره بارون

پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون

الهی که همیشه واسه تبریک امروز

بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون

 خوب دیگه من رفتم نظر یادتون نره کادو هم همینطور وگرنه از کیک خبری نیست

 

 

 

داداشی من

سلام به دوستا خودمــــــــــــــــــ

چهارشنبه سوریتون مبارک این پستوفقط بخاطر داداشی محمد گذاشتم!!!!!

داداشی دلم ۱ دنیا برات تنگیده پس کی میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

زمستان است

بعد از تو تمام فصل ها زمستان است

نه بهاری هست، نه تابستانی و نه حتی پاییزی

بعد از تو هجوم سوزهای جانگداز زمستانی مرا از پای درآورده

بعد از تو ابرهای بارور در چشمانم لانه کرده اند و بی امان می بارند

بعد از تو قلبم به خواب زمستانی فرو رفته

گمانم خیال بیدار شدن هم ندارد

بعد از تو تازه می فهمم چرا سهراب گفت:

عاشق همیشه تنهاست

 

 

 

 

 

 

داروخونه............

سلامـــــــــ به دوستای گلم خوب میخوام سوتیهای مردمو تو داروخونه براتون بگم وای نمیدونید بعضی مواقع من میمیرم از خنده:

1مرده امده بود گفت 1 چیز میخوام برای سوسک (سوسک کش) گفتم پودرشو میخواید یا حالت خمیری گفت کدوم بیشتر تقویت میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یکی گفت خانم قرص اسپیرین بچه دارید گفتم بله گفت پس شربتشو بده!!!!!!!!!!!!!!!!!

یکی امد گفت رزودرم دارید گفتم بله گفت دستوصورتم خشک شده میخام بزنم نرم شه گفتم شماباید کرم مرطوب کننده بزنید رزودرم ترمیم کنندست گفت نه تلویزیون میگه خوبه تونمیدونی خلاصه بهش دادم فکرکنم تا الان دیگه از صورتش چیزی نمونده!!!!!!!!!!!!!!!

1پیرزنه امده بود گفت دخترم 1 قرص بده میخوام برم مکه میخوام قیلونو ترک کنم گفتم حاج خانم قرص نداره ادامس ترک سیگار بدم بهت؟؟؟؟؟بعد همکارم امد دقیقا 30 دقیقه داشت قانش میکرد که قیلون قرص نداره ازش پرسید نکشی مگه چی میشه گفت خمیازه میکشم بدنمو میخارونم!!!!!!!!!!!

1پسره ای امد گفتم روغن بادام تلخ میخوام بهش دادم گفت تاریخ انقضاش کیه گفتم تا سال 93 گفت پس تاریخ تولیدش کو!!!!!!!!!!!!!!!!

وای دست گل یکی از بچه ها تازه کارو بگم 1 خانمی امده بوده گفته سرم درد میکنه 1 قرص قوی برای میگرن بده اونم بجای قرص میگرن(ریلایف)، قرص اقایان داده بوده وااااااااااای!!!!!!!!!!!!!

1خانومه دستکش خریده بود بعد امد پس بده بازش کرده بود دقیقا درشو چسب شیشه ای زده بود بعد هزار جور قسم خورد که اره باز نکردم ماهم پس نگرفتیم نمیدونید چه کولی گریی دراورد اعصاب همه ریخت بهم بعدستکشو گذاشت گفت بندازیدش دور و رفت همکارمم پشت سرش انداختش تو خیابون زن ورش داشت اوردش انداختش تو صورت همکرمو 2 تا فوش هم دادو رفت نکته جالبش اینجاکه بعد از 3 روز امدو گفت من 1800ت از شما میخوام همکارم گفت برا چی گفت برای!!!!!!!!!!!!!!!!

1دختری امده بود کرم پس بده همکارم درشو باز کرد گفت خانوم پلمبشو باز کردیدنمیتونم پس بگیرم اونم قسم که باز نکردم کرم هم نصفه شده بود........همکارم گفت خانوم کرمش خوبه ببر استفاده کن (حالا تیکه داشته باشید)گفت به دستم نمیسازه همکارم گفت از کجا میدونی گفت تو یارانه چی یارانه سرچ کردم فهمیدم نمیسازه!!!!!!!!!!!!!!! اخه مجید دلبندم اون رایانه نه یارانه الان شاخهای منو میبینید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1خانومی هم بود ما نسخشو پیچیدیم داروهاش ازاد بود 900ت تعرفه خورد این گیر داد که اره شما گرون بامن حساب کردید 6،5 باررفت دانشگاه امد تا ثابت کنه که ما 50ت ازش زیاد گرفتیم!!!!!!!!!چی؟؟؟؟؟؟؟چقد؟؟؟؟؟؟؟؟؟50 ت؟؟؟؟؟؟اگه با اتوبوسم میرفته و برمیگشته میشده 100 ت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

1روز 1خانومه ای امده بود شامپو گرفت قیمتش1470ت بود گفت چقد میشه گفتم 1500 گفت چرا گرون میفروشید روش1470ت من 1رب داشتم بهش توضیح میدادم که 30ت من چطوری بهتون بدم اخرم قانع نشدو نخرید!!!!!!!!!!

بعد از همه این حرفا به کسایی که به کار داروخونه علاقه دارن توصیه میکنم امتحانش نکنن چون مثل من پشیمون میشن کار داروخونه واقعا سخت بخصوص اگه داروخونه ما باشه همکارم میگه از۱۰۰ نفر ادم دیونه که از اطراف شهر میان ۹۹نفرشون میان داروخونه ما که راستم میگه

 

خوب چنتا مطلب خوشمل براتون گذاشتم که خودم دوستشون دارم..... 

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم
!!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است
.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

  

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .

پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟


از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و
....

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.

 

 شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد
.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد
.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد
..
- آهای، آقا پسر
!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت... چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید
:
- شما خدا هستید؟

- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم
!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید
!


بچه های فرهنگ..............

سلام به دوستای گل خودم خوبید؟؟؟؟؟؟؟؟دلم برای همه تنگیده و شرمنده امدید نظر کذاشتیدو من ج ندادم ولی الان دست پر امدم تاجبران این ۹ ماه بکنم

یادش بخیر پارسال این موقع مدرسه بودم خیلی دوران خوبی بود دلم کلی برای شیطنتایی که میکردیم تنگ شده بود.برای گروه خودمون ۴تفنگ دار منو فائزه الهام مریم چه بلاهایی که سر دبیرا در نمیاوردیم سرکلاس تاریخ درس نمیخوندیمو همیشه بخاطر نماز میپیچوندیم بعد تا اخر کلاس سر کلاس نمیرفتیم دبیر زبانو به حرف میگرفتیم تااخر کلاس نمیزاشتیم درس بده و الاف میگشتیم. 

پسر سرایدار مدرسمون ۱ دوچرخه داشت زنگ تفریحا من ازش اجازه میگرفتم نوبتی سوار میشدیمو بعد که دیر میرفتیم سر کلاس دبیر راهمون نمیداد یکیمون خودشو میزد به دلدرد بقیه هم میگفتن حالش بد بوده مجبور شدیم پیشش بمونیم.معمولامن نقش مریضو بازی میکردم.وقتی دبیر نداشتیم میرفتیم تو حیاط پانتومیم بازی میکردیم ۱روزم دوچرخه همون پسره ورداشتیم با الهام خاستیم دوتایی سوارشیم یکی دو قدم بیشتر نرفتیم که خوردیم زمینو چشمتون روز بد نبینه شلوار الهام پاره شدو پای منم داغون از دوچرخه هم که هیچیش نموند از فرداش دیدیم که پسره دوچرخشو پشت درختی باغچه مدرسه قایم کرده بود که مادست نزنیم.............

 

این عکس خودمو مهرداده فائزه ۲سال پیش براتولدم این عکس کشید بهترین کادویی بود که اون موقع میتونستم بگیرم به مهرداد هم گفتم که برام کشده وتوام دقیقا تیشرت سبزتو که من دوسش داشتمو داری یادش بخیر بهش گفتم میزارم تو وب تا ببینیشو الان میزارمش بعد ۲سال امیدوارم بیادو ببینش

 

اینم از وضع بجه هاسرکلاس زبان بیچاره دبیرمون چقد اذیتش کردیم خیلی معلم خوبی بود البته بجای دبیر زبان باید مشاور مدرسه میشدهمش درباره رابطه دخترو پسرو ازدواج حرف میزد و البته ۱ روز شیطونی من گل کردو کار داد دستمون....

امتحان داشتیم منو حوصلم نیامد بخونم یعنی بابچه ها قرارگذاشتیم که امتحانو لغو کنیم خلاصه امتحان لغو نشودو ما مونده بودیم چکار کنیم امتحانو اکثرا افتضاح دادیم بعد از امتحان یه رب وقت اضافه امد بابچه هماهنگ کردیم که من برم ۱قضیه ای به دبیرمون بگمو چون از مسائل جوونا خوشش میامد بچه ها ببینن قیافش چطوری میشه تا بهش بخندن!!!!!!!!!!!!

من رفتم گفتم ببخشد من نتونستم بخونم گفت چرا گفتم مهمون داشتیم از شهرستان درسام کامل نداشتم نتونستمم برم از فائزه بگیرم گفت مهموناتون کی بودن گفتم عموم گفت خیره گفتم ازنظر من شر خلاصه قضیه شوخی شوخی جدی شدگفت بابات بزور میخواد باپسر عموت ازدواج کنی گفتم اره منم مجبورم قبوت کنم پسر عمومم ۱پسر بد اخلاق حتی میگه دانشگاه دوست ندارم بریو دوست ندارم سرکار بریو...... بیچاره کلی ناراحت شد گفت حاتا میخوای چکار کنی گفتم من راضی نیستم گفت یکیو واسته کن منم دیدم داره جدی میشه ۱ کم اشک تمساح ریختم....گفتبه مامانت بکو گفتم اخه.... گفت حتما بابات حرف حرف خودشه منم تایید کردم بعدش انقد حرف زد زنگ خوردو منم گفتم به مادربزرگم میگم باهاش حرف بزنه خانم برا دعا کنیم.......

نمیدونید بیچاره باچه حالی رفت از کلاس بیرون کلی متاثرشد 

اینم عکس بچه ها سر کلاس های مختلف بخصوص زبان

 

خوب اینم دست سحری دوست خوف خودم که الان دانشگاه تهران جامعه میخونه طرحش اثری ازفائزه

اینم اثر خود سحریه

این دسته صندلی منه که شده گیتار دوستام روشم ۳ نوشتم عددمورد علاقمه دیگه

اینم عکس کتابا و اتاق من در زمان کنکور۹۰

بدون شرح مدرسه فرهنگ..............

خوب دیگه کلی دوستون دارم دوستای گل خودم دلم برای همه بچه های فرهنگ تنگیده من رفتم بای تا های

...........

سلام به دوستای گل خودم واقع ببخشید ۹ ماه به وبم سر نزدم خوب م که رفت منم سرد شدم نسبت به وبم ۱جورایی تنها همدمم بود ولی درسته که اون رفت بجاش باعث شد که بهترین داداش دنیا کنارم باشه و من خیلی خوشحالم باورم نمیشد که ازدواج کرده تا اینکه از زبون خودش شنیدم بهم گفت متاهلم امیدوارم خوشبخت بشه روز تولدشم امسال بهش تبریک گفتمو بابت این کارم ناراحتم هیچی بین ما نبوده من حتی نگاهشم نکردم ولی چرا وقتی ازکنارش رد شدم گفت قدیما بهم تبریک میگفتی؟ منم اس دادمش همون موقع تبریک گفتم که کاش اینکارو نمیکردم بگذریم بیخیالش

داداشی ممنونم که کنارمیو من افتخار میکنم که داداشی مثل تو دارم

 

 

 

 

  

happy new year.......

salam dostaıe golam eıdeton mobarak momıdvaram emsal behataeın sale zendegıton besheo be

 hame arezohaıe ghashangeton beresıd doseton daram

khılı narahanam chon emsal khonamon nıstam moghe sal tahvıl valı az ın jahatam khılı khoshhalam ke pıshe amomamo vase avalın bar dıdamesh halamıfahmam ke amo dashtan che halı mıde

dıgam be mehrdad fekr nemıkonam chon on zan dareo man gıge nemıtonam to zendegısh nagsh dashte basham benazare man on lıaghate mano nadasht vagarna ınhame eshghı ke man dadashtam behesho vel nemıkard bıkhıalesh aslan delam nemıkhad rajebesh begam

dostaıe golam saharo sosan faezeh jon eıdet mobarak

ınam az 7sıne man

norooz 1387 micheleroohani 2008

آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم

امروز چون زنبورها پران شویم از گل به گل
تا در عسل خان جهان شش گوشه آبادان کنیم

آمد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزن
ما طبل خان عشق را از نعره ها ویران کنیم

بشنو سماع آسمان خیزید ای دیوانگان
جانم فدای عاشقان امروز جان افشان کنیم

آتش در این عالم زنیم وین چرخ را برهم زنیم
وین عقل پابرجای را چون خویش سرگردان کنیم

کوبیم ما بی پا و سر گه پای میدان گاه سر
ما کی به فرمان خودیم تا این کنیم و آن کنیم

نی نی چو چوگانیم ما در دست شه گردان شده
تا صد هزاران گوی را در پای شه غلطان کنیم

خامش کنیم و خامشی هم مایه دیوانگیست
این عقل باشد کآتشی در پنبه پنهان کنیم

 

 

norooz goldfish micheleroohani

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک ، شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ، برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد ، نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست … ، نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار! خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها ، خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز ، خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من، گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت، از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

norooz sabzeh micheleroohani

 

 

خدایادلم تنگه......

سلام عزیز دلم خوفی گلم....

این روزا خیلی دلم گرفته خیلی دلم تنگه برات همش میخوام فراموشت کنم نمیشه خودمم بخوام خوابام نمیزاره بیشتر شبا خوابتو میبینم خواب میبینم برگشتی پیشمو برای همیشه پیشمی کاشکی واقعیت داشت کاشکی هیچوقت از خواب بیدار نشمو تاابد باهات بمونم.

همش به خودم لعنت میفرستم که جرا عکستو پاره کردم جرا نامتو ندارم اوناتنها چیزای من از تو بود عزیزم. گلت..... جای خالیش هنوز تو اتاقمه لعنت به من چرا گلتو انداختم دور جرا...جرا..!!!!!!!!!

روزم با اسمت شروع میشه و شبمم با خاطرات توکلی گریه تموم میشه یعنی توی این دنیای به این بزرگی تو سهم من نبودی یادتت همش میگفتی قسمت..... نه قسمت من این نبود که از توجدا باشم که حالا فقط خاطراتت سنگ صبورم باشه.سر کلاسهای ادبیات که دبیرمون از عشق حرف میزنه بخدا نمیتونم جلو اشکامو بگیرم!!!تا اخر کلاس اشک میریزم فائزه دوستمم دیگه به این حالتام عادت کرده و میدونه واسه تودیگه ازم سوال نمیکنه که چی شده.

بعضی مواقع بهم میگه مریم من نمیتونم تو رو درک کنم کسیو دوستداری که اصلا دوست نداره چرا فراموشش نمیکنی پسرا ارزش دوست داشتنو ندارن.....ولی من نمیتونم تو رو فراموش کنم بخدا دست خودم نیست اما همش باتوام توی خوابم توی رویاهام توی مدرسه حتی وقتایی که میرم بیرون با خودم فکر میکنم اگه مهردادم الان اینجا پیشم بود چی میشد.

یادت بعضی از شبا که بهم اس میدادیم بهم میگفتی مریم خوب چکار کنم من هیچ حسی بهت ندارم!!!تا اخر اس دادنمون اشک میریختمو هیچی نمیگفتم تموم وجودم له میشدو هیچی نمیگفتم.

روزو شبم شده دعاکردن واسه اینکه دوباره ببینمتو حتی برای 5 دقیقه هم که شده باهات حرف بزنم عزیزم

چرا من باورم نمیشه که تودیگه نمیتونی مال من باشی هرچند از اولم نبودی.... چرا من باورم نمیشه تو ازدواج کردی چرا زندگی من.....چرا حلقه ای دستت ندیدم......چرا خدا مارو از هم جدا کرد......چرا تو منو دوست نداشتیو ولی عشق تو که منو زنده نگه داشته....

مهردادم کاشکی حداقل عکستو داشتم حداقل اینطوری کمتر حس میکردم تنهاموراحتر میتونستم باهات دردودل کنم

خدایا من مهردادمو از تو میخوام یعنی میشه مهرداد برگرده پیشم میشه میشه میشه؟؟؟؟؟؟

 

خدایا به او بگو باز هم مثل همیشه

منتظرش هستم پس تو کی خواهی امد

 

از دست تو نیست دل من از گریه پر

مث تو طاقت نداره واسه تو هر دم میباره

دیگه اشکای من طاقت موندن ندارن

نباشی بی تو باز میمیرن میریزن

بی تو هر دم میبارن

............تو تموم دنیامی............

............تو تموم حرفامی...........

.......تو همی لحظه گرم عاشق بودنی......

یه ستاره داره چشمک میزنه از اسمون

داره دلمو میبره میبره بی نام و نشون

اون ستاره همون چشمای تو تواسمون

داره پرپر میزنه دلم واسه دیدن اون

............تو تموم دنیامی............

............تو تموم حرفامی...........

.......تو همی لحظه گرم عاشق بودنی.......

 

 

 

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد اشنا دیوانه است

میروم شاید فراموشت کنم

بافراموشی هم اغوشت کنم

میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم ازاد باش

گرچه توتنها تر از من میروی

ارزو دارم ولی عاشق شوی

ارزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

 Tiamo Mehrdad

 

tiamo mehrdad

این پستو ۱ ماه قبل باید میزاشتم اما نشد 

سلام عزیزم خیلی وقت که نیامد و هیچ پستی نزاشتم اخه میخواستم فراموشت کنم یه جوراییم تقریبا فراموش شدی مجبور بودم که فراموشت کنم چون دیگه هیچ امیدی برای برگشتت نداشتم اگه بازم منتظرت میموندم دیونه میشدم چون ازدواج کردی انقدر باخودم گفتم دوست ندارم انقدر یاداونوقتا که غرورم خورد میشدو هیچی نمیگفتم افتادم تا تونستم بلاخره یکمی فراموشت کنم ولی تو بازم امدی تو بازار بازم دیدمت یاد اون روزای اول افتادم یادت عزیزم اونموقع ها وقتی میدیدمت انگار دنیارو بهم میدادن توهم اینطوری بودی چون اونموقع دوسم داشتی ولی حالاچی!!!!اونموقع که التماس خدارو میکرد میگفتم فقط یه لحظه ببینمت نبودی ولی حالا که داشتی فراموش میشدی دوباره امدی دوباره میبینمت روز تولدتم امدم دیدمت هم صبح هم بعدظهر ولی انقدر سرت شلوغ بود که ندیدیم دوسدارم یه بار که ازکنارت رد میشم بهت خیره شم تو چشات نگاه کنم توهم تو چشام نگاه کنی درست مثل اون قدیما یادش بخیر چه روزای خوبی بود همیشه باخودم میگفتم اگه الان کنار هم نیستیم بلاخره یه روز میشه که برای همیشه پیش همیمو کسیم نمیتونه مارو از هم جدا کنه ازوقتی که تورو تقریبا فراموش کردم نمیتونم دیگه کسیو دوسداشته باشم همش سردرگمم انگار یه چیزیوگم کردم ولی حق من اینهم تنهایی نبود راستی ازدواجت مبارک باشه گلم امیدوارم خوشبخت بشی یه روز بایه دختر دیدمت فکرکنم خانومت بود تو هم منو دیدی حس کردم از اینکه دیدمت باخانومت حسابی دست پاچه شدی!!!!! این حرفا همه رو دلم مونده بود حالا هم گفتم و راحت شدم

بازم ازدواجتو تبریک میگم ولی من هنوز حلقه ای دستت ندیدم!!!!!!!!!!!

حالا هم دارم میخونم برای کنکور برام دعا کنید دانشگاه قبول شم دعا کنید

 

 

 

 

تنه به تنه میگنو خسته نمیشن ادما

با این همه زخم زبون مثل اتیشن ادما

عروسی تو با کی که من خبردار شدم

کی امدو چی گفت که من پیش چشات خار شدم

روز عروسی تو عذا گرفتن منه

تو شادیو ببین که غم چه جوردلم رو میشکنه

خیال نمیکرد دلم که بیخیال من بشی

اماتو بیخیالیو محال مال من بشی

منتظرم نموندی تو ازدواج کردی

اتیش زدی به هستیم عشقو حراج کردی

مرده خنده هاتو به خاک غم سپردی

رفتیو این غمارو از من ساده بردی

روا نبود که اینجوری از د ل تو جا بمونم

روا نبود با اینهمه تنهایی تنها بمونم

حیف دلم که پیش تو موندو به هیشکی دل نبست

حیف دل صبور من که عاشقت بوده و هست

 

 

 

میخواستم بت بگم چقدر پریشونم

دیدم خودخواهی دیدم نمیتونم

تحمل میکنم بی توبه هرسختی

به شرطی که بدونم شادو خوشبختی

به شرطی بشنوم دنیات اروم

که دوسش داری از چشمات معلوم

یکی اونجاست شبیه من یه دیونه

که بیشتر از خودم قدرتو میدونه

چیکار کردی که با قلبم

بخاطرتو بیرحمم

تو میخندی چه شیرینه گذشتن.........

تازه میفهمم............ تازه میفهمم

تورو میخوام تموم زندگیم اینه

دارم میرم ته دیونگیم

نمیرسه به تو حتی صدای من

 تو خوشبختی همین بسه برای من

تو خوشبختی همین بسه برای من

 

 

 

اخر عاقبت عاشق خجالتی......

سلام گلم خوفی دلم خیلی برات تنگیده این داستان خیلی توپ حتما بخونیشا

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از  2  ساعت ديدن فيلم و خوردن  3  بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زمانی هيچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خيلی خوبی داشتيم " ، و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلی فرا رسيد ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلی ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشی دنيا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جديدی شد. با مرد ديگه ای ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوری فکر نمی کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

سالهای خيلی زيادی گذشت . به تابوتی نگاه ميکنم که دختری که من رو داداشی خودش ميدونست توی اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه ، دختری که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من يه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نيمدونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.

ای کاش اين کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر می کردم و گريه !

اگه همديگرو دوست داريد ، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه.

i forgot u.........

سلام خوبی مهرداد...........

شاید این اخرین پستی باشه که تو این وب میزارم شایدم بازم امدم

ولی میخوام بدونی که دیگه هیچ حسی بهت ندارم انقدر توی این چند وقت عذاب کشیدم که دیگه عشق تو فراموش شده میخوام دیگه بهت فکر نکنم خودت اینو ازم خواستی هیچوقت نفهمیدم که چرا نتو نستی عاشقم بشی شاید چون من زیادی عشقمو ابراز میکردم

شاید عشق من واقعی نبوده که تو نتونستی عاشقم بشی همیشه دبیر ادبیاتمون میگفت عشق اگه واقعی باشه باعث میشه معشوق هم عاشق بشه............

همه یادگاری هایی که ازت داشتمو میخوام بسوزنم شاید اینطوری عشق توهم توی قلبم بمیره عکستو نامتو پاره کردم گلتو پرپر کردم حالا اونم شده مثل من که پرپر شدمو تو اصلا این خیالتم نبود

هیچوقت حس نکردم که مال من میشی حتی اون موقعه که باهم بودیم فکر به از دست دادنت اذیتم میکرد حالا هم که واقعا نمیخوام داشته باشمت

این همه گریه کردم غصه خوردم شب و روز به فکرت بودم  تموم وجودمو احساساتمو عشقمو به پات ریختم تو به جای اینا چه کار کردی برام هیچی....

اصلا چرا باید دوست داشته باشم میخوام کسی دوست داشته باشم که واقعا دوسم داشته باشه نه تو رو که ذره ای برات مهم نبودم........

من توی عشق تو به این نتیجه رسیدم.........

عشقت را هرگز بازگو نکن

عشقی که هرگز به زبان نیاید

مثل نسیم ملایم ساکت و نامرئی میگذرد

وهمه چیز را بر سر راه خود تکان میدهد

من عشقم را به زبان اوردم

وقلبم را برای او گشودم

سرو لرزان باترسی مرگبار و........

و او رفت

بعدها مسافری بر سر راهش پیدا شد

ساکت و نامرئی مثل باد

و او........

عشق این مسافر را پذیرفت

نه هرگز عشقت را بازگو نکن

به همه عاشقای دنیا هم توصیه میکنم هرگز عشق خودتونو ابراز نکنید چون مثل من تنها میشید

و در اخر اقا مهرداد برات ارزوی خوشبختی میکنم ..........

یکی توی عید با اسم مهرداد این نظرو برام گذاشته بود

(خوب منم دلم برات تنگ شده ولی این دوری به نفع هردومونه انقدر مطلب برام نزار رسوام کردی)

ممنون که میخواستی بهم امید بدی ولی من نیاز به دلسوزس هیچکس ندارم......

مهرداد دیگه همه چیز تموم شد برای همیشه خداحافظ یا به قول خودت  by  

happy birthday.............

سلام مهردادم خوفی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این پستو به خاطر تولدم گذاشتم میدونم خیلی زود چون امتحانام از۲۶اردیبهشت شروع میشه روز تولدمم یعنی ۲۹ امتحان روانشناسی دارم

خیلی وقت ندیدمت دوست دارم حداقل برای تولدم بیای و ببینمت

خيلي سخته که روز تولدت همه بهت تبريک بگن جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي

 

تولد تولد تولدم مبارک

اینم کادوی تولدم....

اینم کیکم خوکشل....

چشمه ها با رودخانه ها درمیامیزند

ورودخانه ها با اقیانوس

بادهای اسمانی با احساسی شیرین

تا ابد در اسمان در امیخته اند

و

هیچ موجودی درجهان مجرد نیست

وهرچیزبنا به قانون الهی

باهستی دیگری ممزوج میشود

پس چرا من تو را ارزو نکنم

ببین کوهستان اسمان را میبوسد

وامواج دریا یکدیگر را به سینه میفشرند

وهیچ گلی بخشیده نخواهد شد

اگر گل دیگری را خوار بشمارد

وافتاب زمین را در اغوش میگیرد

بگو تمام این عشق ونوازشها چه ارزشی دارند

اگر تو معشوق من نباشی....

 

kisssssssss me..........

سلام خوفی اقا مهرداد خوش میگذره بدون من........تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

فردابا بچه ها میخوایم بریم اردو سراب ۵علی فکر کنم خوش بگذره تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

جمعه عقد کنون بهرام خیلی خوش گذشت جات خیلی خالی بود همش دوست داشتم تو هم باشی بهت زنگ بزنم اس بدمو از لحظه لحظه هاش برات بگم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

مهرداد خیلی بهت نیاز دارم حس میکنم خیلی تنهام کاشکی بودی ولی نیستی دیگه نمیدونم باید چی بگم فقط مثل همیشه دلم برات تنگ.................تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

چی بگم اگه تو بودی

گریه هام منو نمی برد

 زندگی من می فهمید

 رویاهام به هم نمیخورد

بابای گلم دوست دارمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

تو این دنیا تو این عالم میون این همه ادم

ببین من دل به کی دادم

به اون کس که نمی خوادم

دلم شیشه

دلش سنگه

واسه سنگه ... دلم تنگه

 

عكس عاشقانه . عكس عشق . عكس دختر و پسر

اگردنیای ما دنیای سنگ است

بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است

اگردنیای ما دنیای درد است

بدان عاشق شدن از بهر رنج است

اگرعاشق شدن پس یک کناه است

 دل عاشق شکستن صد گناه است

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

گذشت لحظه های با تو بودن

و در پاییز عشقمان

نامی از دوست داشتن باقی نماند

چقدر زود گذر بود قصه ی من و تو

و در ان روز که دست بی رحم تقدیر

درو کرد گندمزار دلهایمان را

و تهی شد همه جا از عطرگل عشق

و در کوچ پرنده های غمگین

و در آن کویر آرزو

شاعری دل شکسته و تنها

می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها

شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه ی دوست داشتن ها

قطره اشکی به یاد همه ی خاطره هایمان

 

بازم انتظار.................

سلام عزیزم وااااااااااااای اگه بدونی چه قدر سرم شلوغ بود این چند روزه  

کلی درس و امتحان داشتم مردم انقدر درس خوندم اه  راستی بهرام هم ازدواج کردو حالا من تنها موندم اخی داداشیم جمعه یعنی فردا مراسم عقدشونه تو هم بیای خوشحال میشیما از حالا دعوتت میکنم البته کادو یادت نره

اگه بدونی عزیزم چه قدر دلم برات تنگیده دارم میمیرم برای یه لحظه دیدنت حتی از دور حتی اگه تو من نبینی کاشکی میشد کاشکی

ارزو میکنم هرچی زودتر ببینمت واقعا نیاز دارم بهت کاشکی کنارم بودی

 

خداحافظ عزیزم

 

 

نشد یه قصری بسازم، پنجرهاش آبی باشه

 
من باشم و اون باشه و ، یک شب مهتابی باشه


نشد یه جا بمونه و ، آخر بشه ماله خودم


حتی یه بار یادش نموند ، ماه و روز تولدم


با همه التماس من ، نشد دیگه نره سفر


شعرام بجز اون روی هر ، دیوونه ای گذاشت اثر 

نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم


نه این که من نخوام برم، نزاشت گلهارو ببینم


نشد همه دعا کنن، همیشه اون باشه پیشم


یکی میگفت خواب دیده که اون، گفته عاشقش میشم


اما نشد ، اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش


پیغام واسش فرستادم، بیا بازم منو بکش


نشد که نشکنه بازم، این چینی شکستنی


هیچ جای دنیا ندیدم، هیچ جای دنیا ندیدم ... عجب چشای روشنی


باور نکرد یه موژشو، به صدتا دریا نمیدم


یه تار مو خواستم نداد، گفت به تو دنیا نمیدم


راست میگه ، هر چی اون بگه ، من کجا و دیوونگی؟


چه جوری به حرفش گوش کنم ، اون گفت بچسب به زندگی


خلاصه آخرش نشد ما،  گل سرخ رو بو کنیم


اون گفت برو که بتونیم، خوب حفظ آبرو کنیم


نشد یه بار برسم، به آرزوهای محال


یه خاطره مونده برام، با یه سبد میوه ی کال


نشد منم واسه یه بار،  به آرزوهام برسم


گذشته کار از کارمون ، دیر شده به خدا قسم


نشد به موقع این کویر، ابری بشه بارون بگیره


نشد خودش آینه که هست، بیاد و شمعدون بگیره


نشد بپاچم زیر پاش عطر گل محمدی


نشد بهم جواب بده ، حتی بهم بگه بدی


نشد دوستت دارم بگه ، به من که نه به دیگری


نشد یه بارم رد بشه ، از روی شعرا سرسری


نشد یه کاری بکنه ، که بدونم دوستم داره


آتیش گرفتم و یه بار ، نگام نکرد بگه آره


نشد یه بار حرف بزنه ، نزاره پای سرنوشت


نشد یه شب نگم خدا ، الهی که بره بهشت


نشد بشه یه بار واسش، یه فال حافظ نگیرم


نشد تو رویاهام براش، روزی هزار بار نمیرم


نشد بره، نشد نره، نشد بخواد ، نشد بیاد ، نشد ولی ...


شاید بشه .. واسم دعا کنید ... زیاد ...


از شما پنهون نکنم ، یه حرفهایی بهم زده

 
گفته همین روزا میاد ، اما هنوز نیومده


قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها


فقط واسم دعا کنید ، اول خدا بعدم شما

دوست دارم..............

سلام سلام عزیزم خوفی امروز خیلی خوشحالم خودت که دلیلشو میدونیچون برام....

اگه من اینجا مینویسم چون کسیو ندارم که بتونم باهاش راحت دردودل کنم تو هم که نیستی پس من با کی دردو دل کنم

خوب ۱۳ امسال! ای بد نبود تقریبا خوب بود امسال برای اولین بار سبزه گره زدم  اگه گفتی چه ارزویی کردم 

دوست دارم هرچی زودتر ببینمت چون واقعا از این همه دوری و انتظار خسته شدم

خوب با امروز میشه   ۱۵۴روز که ندیدمت کاشکی حداقل میتونستم از دور ببینمت اما نمیشه 

              خدایا به انان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز

                      

          بزرگترین گناه شکستن دل ادمیان است

 عزیزم یه دنیا دوست دارم بابای..............

 

* اونایی که فکر کردین عاشقین ، اینو بخونین میفهمین که عشق یعنی چی *

     زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند ،


      آنها از صميم قلب يکديگر را دوست داشتند ،


     زن جوان : يواشتر برو من مي ترسم


     مرد جوان : نه ، اينجوري خيلي بهتره !


     زن جوان : خواهش مي کنم ، من خيلي ميترسم

 
     مردجوان : باشه ، ول
ی اول بايد بگي دوستم داري


      زن جوان : دوست دارم ، حالا ميشه يواشتر بروني ؟ 


     مرد جوان : منو محکم بگير


     زن جوان : خب ، حالا مي شه يواشتر بروني ؟


     مرد جوان : باشه ، به شرط اين که کلاه کاسکت منو برداري و روي


     سرت بذاري ، آخه نمي تونم راحت برونم ، اذيتم مي کنه


     روز بعد روزنامه ها نوشتن


     برخورد يک موتورسيکلت با ساختماني حادثه آفريد . در اين سانحه


     که بدليل بريدن ترمز موتور سيکلت رخ داد ،


     يکي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشت


     مرد جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود پس بدون اين که زن


     جوان را مطلع کند با ترفندي کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت


     و خواست براي آخرين بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش


     رفت تا او زنده بماند


     و اين است عشق واقعي . عشقي زيبا

 

 

عاشقانه : loo3-loo3.blogfa

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همی بیزاری دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام کارو بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم بشینم یه گوشه دنج عکس تو رو بغل بگیرم

عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم حواست به من نباشه دزدکی تورو ببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

عاشقانه : loo3-loo3.blogfa 

اینم عکس تایتانیک وااااااااااااااااااااااای من عاشقشم میتونم بگم بهترین فیلمی که تاحالا تو عمرم دیدم ولی به نظر من خوب بود رز هم میمرد اینطوری حداقل اون دنیا پیش هم بودن

دلم برات تنگیده......................

سلاممممممممممممممم

خوبی عزیزم اگه بدونی دلم چه قدر برات تنگ شده یه دنیا

خوب از سال تحویل میگم امسال دیگه سال تحویل تنها نبودم  درسته که تو پیشم نبودی انا عکست تو دستم بود منو عکست امسالو باهم اغاز کردیم

۵روز اول عید رفتم کرمانشاه ولی اصلا خوش نگذشت دوست داشتم هرچی زودتر برگردیم

تو چه کارا میکنی خوش میگذره بدون من بیمعرفت حتما یکی بهتر از منو پیدا کردی و الان پیششی

سر سفره هفت سین همه دعا میکردن که سال خوبی براشون باشه پر از موفقیت ولی من فقط وفقط تو رو از خدا خواستم خواستم که کنارت باشم تا انقدر تنها نباشم

الان فقط خاطراتمون برام باقی مونده با یه دنیا حسرت حسرت روزایی که داشتمت ولی قدرتو ندونستم کاشکی میشد به گذشته برگشتو همه چیزو درست کرد اما نمیشه

یادته اون شب یه گل برام خریدی هنوزم دارمش حالا هم میزارمش تو وبم تا اینجا هم باشه خوکشل؟؟؟

عاشقتم عزیزم.........................  

خوب با امروز شده ۱۴۶ روز که ندیدمت دوست دارم تا ابد بابایEmoticon

مهردادم عیدت مبارک

سلام مهردادم خوفی دلم برات خیلی خیلی تنگیده دیشب چهارشنبه سوری بود و اصلا بهم خوش نگذشت همش دلم میخواست یه جوری ببینمت با باهات حرف بزنم اما نمیشد ۳ روز دیگه عید سال نو رو بهت تبریک میگم عزیزم امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشی با امروز۱۳۶ روز که ندیدمت یعنی ۴ ماه و ۱۶ روز به امید دیدارت گلم با بای

 

 

دلم میخواد یه چیزی رو بدونی

دیگه نه عاشقی نه مهربونی

 

منم دیگه تصمیم و گرفتم

اصلا نمی خوام که پیشم بمونی

 

دیشب که داشتم فکرامو میکردم

دیدم با تو تلف شده جوونی

 

یه جا یه جمله قشنگی دیدم

عاشقو باید از خودت برونی

 

چه شعرایی من واسه تو نوشتم

تو همه چیز بودی جز اسمونی

 

یادت میاد منتم و کشیدی

تا که فقط بهت بدم نشونی

 

یادت میاد روی درخت نوشتی

تا عمر داری برای من میخونی

 

یادت میاد حتی سلام من رو

گفتی به هیچ کس نمی رسونی

 

حالا بیارعکسامو تا تموم شه

اگر که وقت داری اگه میتونی

 

نگو خجالت میکشی می دونم

تو خیلی وقت دیگه مال اونی

 

خوش باشی هر جا که میری الهی

واست تلافی نکنه زمونی

اینم از هفت سین وب من عیدتون مبارک امیدوارم به همه ارزوهاتون برسید برای منم دعا کنید که به ارزوم برسم

happy valintain..................

سلام مهرداد عزیزم ولینتاینو بهت تبریک میگم خیلی دوست داشتم توی همچین روزی پیشت باشم ولی نمیشه خیلی دوست داشتم برات کادو بخرم و این روزو با هم جشن بگیریم ولی نمیشه میدونی چرا؟؟؟؟؟ چون خودت هیچوقت نخواستی  ولی من همیشه منتظرم تا یه روز مثل قدیما بیای پیشم

نگات قشنگ ولیکن یه کم عجیب و مبهمه

من ازکجا شروع کنم دوست دارم یه عالمه

 

من و گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر

نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه

 

تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه

من چه جوری واست بگم بارون قشنگ و نم نم

 

هوای رفتن که کنی واسه تو فرقی نداره

اما به جون اون چشات مرگ گلای مریمه

 

اخرشم دق می کنم تا منو دوست داشته باشی

مردن که از عاشقیه یک دفعه نیست که کم کمه

 

من نمی دونم تو چرا اینجور نگاهم می کنی

زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه

 

می پرسم ازچشمای تو ممکن اینجا بمونی؟

می خندی و جواب می دی رفتن من مسلمه

 

برو به خاطر خودت اما به من یه قول بده

هر جای دنیا که میری دیگه نشو مال همه

 

رسمه که لحظه سفر یادگاری به هم میدن

قشنگ ترین هدیه تو توقلب من یه مشت غمه

 

شاید این و بهم دادی که همیشه پیشم باشه

حق با توا...توراست میگی غمت همیشه پیشمه

 

دیدی گلا شبا که میشه اشکاشونو رو می کنن

یادت باشه چشم منم همیشه غرق شبنم

 

تو می ری و اسم من و از رو دلت خط میزنی

اسم قشنگ تو ولی همیشه هر جا یادمه

 

چشمای  روشنت یه کم کاشکی هوای منو داشت

تنها توقعم فقط یه بار جواب ناممه

ولینتاینو به همه عاشقای دنیا تبریک میگم امیدوارم همیشه کنار همدیگه باشیدو هیچوقت از هم جدا نشید

made by Laie

چه قدر سخته..........

سلام به دوستای گلم خیلی وقته نیامدم اخه میخواستم این وبلاگو و کسی رو که این وبلاگ براش ساختم و فراموش کنم اما نشد،نتونستم......

مهرداد جان دوست دخترای جدیدو رنگارنگتو بهت تبریک میگم امیدوارم باهاشون خوشبخت بشی

مهرداد عزیزم:

                              کاش بودی تا دلم تنها نبود

                                                                    تا اسیر غصه و غم ها نبود

                             کاش بودی تا فقط باور کنی

                                                                   بعد تو این زندگی زیبا نبود

چقدر سخته تو چشای کسی که تموم عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی خس کنی که هنوزم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر اوارش تموم وجودت له شده

چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی بجز سلام نتونی بگی

چه قدر سخته وقتی پشتت بهش دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوسش داری

چه قدر سخته گل ارزو هات رو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی اونقت اروم زیر لب بگی

گل من باغچه نو مبارک

Tiamo Mehrdad

just for mehrdad.............

  سلام بهونه ی قشنگ من براي زندگي ..... آره بازم منم ، همون بهونه هميشگي

     فداي مهربونيات ، چه ميکني با سرنوشت ..... دلم برات تنگ شده بود ، اين نامه رو واست نوشت

     حال منو اگه بخواي ، رنگ گلاي قاليه ..... جاي نگاهت بد جوري ، تو صحن چشمام خاليه

     ابرا همه پيش منن ، اينجا هوا پر از غمه ..... از غصه هام هرچي بگم ، جون خودت بازم کمه

     ديشب دلم گرفته بود ، رفتم کنار آسمون ..... فرياد زدم يا تو بيا ، يا منو پيشت برسون

     فداي تو نميدوني ، بي تو چه دردي کشيدم ..... حقيقتو واست بگم ، به آخر خط رسيدم

     رفتي و من تنها شدم ، با غصه هاي زندگي ..... قسمت تو سفر شد و ، قسمت من آوارگي

     نميدوني چقدر دلم تنگه براي ديدنت ..... براي مهربونيات ، نوازشات ، بوسيدنت

     به خاطرت مونده يکي ، هميشه چشم به راهته ؟ ..... يه قلب تنها و کبود ، هلاک يک نگاهته ؟

     من ميدونم همين روزا ، عشق من از يادت ميره ..... بعدش خبر ميدن بيا ، که داره دوستت ميميره

     روزات بلنده يا کوتاه ، دوست شدي اونجا با کسي ؟ ..... بيشتر از اين منو نذار ، تو غصه و دلواپسي

     يه وقت منو گم ميکني ، تو دود اين شهر غريب ..... يه سرزمين غربته ، با صدتا نيرنگ و فريب

     فداي تو يه وقت شبا بيخوابي خستت نکنه ..... غم غريبي عزيزم ، زرد و شکستت نکنه

     چادر شب لطيفتو ، از روت شبا پس نزني .... تنگ بلور آبتو ، يه وقت نا غافل نشکني

     اگه واست زحمتي نيست ، بر سر عهدمون بمون ..... منم تو رو سپردمت ، دست خدای مهربون

     راستي ديروز بارون اومد ، من و خيالت تر شديم ..... رفتيم تو قلب آسمون ، با ابرا همسفر شديم

     از وقتي رفتي آسمونمون پر کبوتره ..... زخم دلم خوب نشده ، از وقتي رفتي بد تره

     غصه نخور تا تو بياي ، حال منم اينجوريه ..... سرفه هاي مکررم ، ماله هواي دوريه

     گلدون شمعدوني مونم ، عجيب واست دلواپسه ..... مثه يه بچه که باره اوله ميره مدرسه

     تو از خودت برام بگو ، بدونه من خوش ميگذره ؟ ..... دلت میخواد ميومدم ، يا تنها رفتي بهتره ؟

     از وقتي رفتي تو چشام ، فقط شده کاسه خون.....همش يه چشمم به دره ، چشم ديگم به آسمون

     يادت مياد گريه هامو ، ريختم کناره پنجره ؟ ..... داد کشيدم ترو خدا ، نامه بده يادت نره

     يادت مياد خنديدي و گفتي حالا بذار برم ..... تو رفتي و من تا حالا ، کناره در منتظرم

     امروز ديدم ، ديگه داري منو فراموش مي کني ..... فانوسه آرزوهامونو ، داري خاموش مي کني

     گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست.....با اين که من خوب ميدونم جواب نامه با خداست

     عکساي نازنينت ، با چند تا گل کنارمه ..... يه بغض کهنه چند روزه ، دائم در انتظارمه

     تنها دليل زندگي ، با يه غمي دوستت دارم ..... داغ دلم تازه ميشه ، اسمتو وقتي ميارم

     وقتي تو نيستي چه کنم ، با اين دل بهونه گير؟.....مگه نگفتم چشماتو ، از چشم من هيچوقت نگير؟

     حرف من و به دل نگير ، همش ماله غريبيه ..... تو رفتي من غريب شدم ، چه دنيايه عجيبيه

     زودتر بيا بدون تو ، اينجا واسم جهنمه ..... ديوار خونمون پر از ، سايه ی غصه و غمه

     تحملي که تو دادي ، ديگه داره تموم ميشه ..... مگه نگفتي همه جا ، مال مني تا هميشه ؟

     دلم واست شور ميزنه ، اين دل و بي خبر نذار ..... تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار

     فکر نکني از راه دور ، دارم سفارش ميکنم ..... به جون تو فقط دارم ، يه قدري خواهش ميکنم

     اگه بخوام برات بگم ، شايد بشه صدتا کتاب ..... که هر صفحش قصه ی چند تا درده و چند تا عذاب

     ميگم شبا ستاره ها ، تا مي تونن دعات کنن ..... نورشونو ، بدرقه پاکي خنده هات کنن

    يه شب تو پاييز که غمت سر به سر دل ميذاره.....مريم همون کسي که ، بيشتر از همه

دوست داره

Mehrdad & maryam

پاییز....

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

 بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش پاییز را دوست دارم،

بخاطر خود پاییز

 و من عاشقانه پاییز را دوست دارم

Mehrdad

اینم کیکت عزیزم.......

سلام به همه دوستای گلم ممنونم که توجشن تولد عشق من شرکت کردید اول از همه خودم تولد همرداد عزیزم و تبریک میگم امیدوارم تولد ۱۰۰۰ سالگیشو جشن بگیره

ایشالله ۱۰۰ ساله شی

نه ۱۲۰ ساله شی نه

۱۲۰ کمه همیشه زنده باشی

مهسا جان تولدت مبارک

هرسال وقتی30 شهریورماه هزاران شهاب به سمت زمین هجوم میاوردن
از خودم می پرسیدم
چه اتفاقی افتاده که آسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن؟….
و امسال فهمیدم اونا به پیشواز حضور مسافری میان که  زمینو
با گامهای مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه ….

اینم کادوت عزیزم.....

هوراااااااااا
 

 هفت تا اسمون پر از گلای یاس ومیخک

با صد تا دریا پر از عشق و اشتیاق و پولک

یه قلب عاشق با یه حس بیقرار و کوچک

فقط میخواد بهت بگه

 تولدت مبارک

امشب......

 

امشب تا امدم خاطراتم را مرور کنم به گوشه ای برخوردم که نامت را نوشته بودم با دیدن نامت وبه یاد اوردن خاطراتت تا نیمه های شب گریستم.

امشب تا اخرین مرز ردپا پرواز کردم ولی اثری از تو نبود.

امشب همه چیز با صدای فریاد من در هم شکست.

امشب پنجره های قلب من یخ زده اند.

امشب جز اتاق تاریک من همه جا روشن بود.

امشب مرا محکوم میکنند و تا چوبه دار میکشند.

امشب فقط او خواست تا به نوای قلب من گوش دهد.

امشب در طبیعت اشوبی برپاست.

امشب چشم عروسکم گریان گریان است.

امشب دنیا دگرگون است و همه جا تاریک تاریک

ایا او مرا ترک میکند امشب چه خبر است؟؟؟؟؟؟؟

امشب منمو تنهایی و جدایی و یه دنیا غم، غم دوری ازعشقم

                                                        

اخر عاقبت عاشق خجالتی....

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زيبای اون خيره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به اين مساله نميکرد .
آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :"متشکرم "و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گريه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پيشش. نميخواست تنها باشه. من هم اينکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو ميکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از  2  ساعت ديدن فيلم و خوردن  3  بسته چيپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت : "متشکرم " و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

روز قبل از جشن دانشگاه پيش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده ، اون نميخواد با من بياد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بوديم که اگه زمانی هيچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتيم با هم ديگه باشيم ، درست مثل يه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتيم. جشن به پايان رسيد . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ايستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زيبا و اون چشمان همچون کريستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من اين رو ميدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خيلی خوبی داشتيم " ، و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

يه روز گذشت ، سپس يک هفته ، يک سال ... قبل از اينکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصيلی فرا رسيد ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگيره. ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اينو ميدونستم ، قبل از اينکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصيلی ، با گريه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترين داداشی دنيا هستی ، متشکرم و از من خداحافظی کرد

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج ميکنه ، من ديدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جديدی شد. با مرد ديگه ای ازدواج کرد. من ميخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اينطوری فکر نمی کرد و من اينو ميدونستم ، اما قبل از اينکه از کليسا بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"

ميخوام بهش بگم ، ميخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خيلی خجالتی هستم ..... علتش رو نميدونم .

سالهای خيلی زيادی گذشت . به تابوتی نگاه ميکنم که دختری که من رو داداشی خودش ميدونست توی اون خوابيده ، فقط دوستان دوران تحصيلش دور تابوت هستند ، يه نفر داره دفتر خاطراتش رو ميخونه ، دختری که در دوران تحصيل اون رو نوشته. اين چيزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو ميکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به اين موضوع نداشت و من اينو ميدونستم. من ميخواستم بهش بگم ، ميخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من يه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نيمدونم ... هميشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.

ای کاش اين کار رو کرده بودم ................. با خودم فکر می کردم و گريه !

اگه همديگرو دوست داريد ، به هم بگيد ، خجالت نکشيد ، عشق رو از هم دريغ نکنيد ، خودتونو پشت القاب و اسامی مخفی نکنيد ، منتظر طرف مقابل نباشيد، شايد اون از شما خجالتی تر و عاشق تر باشه.

اين روزها ، آرزو مي كنم :

 

اين روزها ، برايم روزهاي دلگيري است ،
مي داني ، اين روزها چندين بار نامت را زير لب زمزمه مي كنم ،
اين روز ها ، از دوري ات بي قرارم ،
بگذار عاشقانه تر بگويم :
اين روزها ، تمام وجودم در يك حرف كوچك " تو " خلاصه شده ،

اين روزها ، آرزو مي كنم :
اي كاش در كوچه هاي كودكي مي ماندم ،
اي كاش سايه ها از ذهنم رخت بر مي بستند ،
و اي كاش مي توانستم سكوت غم انگيز صحراي دلم را بشكنم .

غوطه ور در اين افكار ، ناگاه به خود مي آيم :
همه رفته اند ، و من تنها مانده ام ،

بهت زده و حيران ، در وسط اتاق مي ايستم ،
چه سكوت غمباري !
پارچه هاي سياه روي ديوارها و گل هاي خشك و پژمرده ،
خبر از فصل جدايي و نيستي مي دهد .

آه ، ديگر آفتابي نيست كه هر صبح با طلوع خود ، مرا بيدار كند ،
ديگر كسي نيست تا گرد و غبار دل ابري ام را ، پاك كند ،
ديگر كسي نيست تا مرا با نگاهش ،بدرقه كند ،...

و من دوباره به خود مي آيم :
تو ديگر نيستي،
و من ، امروز ، بي تو ، گمشده اي در كوچه پس كوچه هاي عمرم ،
امروز ديگر به تنهايي خو گرفته ام و جزيي از وجودم شده ،
و ديگر رمقي براي رفتن به انتهاي سفر ندارم .

و امروز من به ياد آن روزها ، و در حسرت ديدارت ، مي گريم ،
و آرزو مي كنم :
اي كاش مي شد يك بار ، تنها يك بار ديگر ، تكرار شوي

                                             Mehrdad

 

 

وقتي کسي رو دوست داري،حاضري .....................


 وقتي کسي رو دوست داري،حاضري جون فداش کني
حاضري دنيارو بدي،فقط يه بار نيگاش کني

به خاطرش داد بزني،به خاطرش دروغ بگي
رو همه چي خط بکشي،حتّي رو برگ زندگي

وقتي کسي تو قلبته،حاضري دنيا بد بشه
فقط اوني که عشقته،عاشقي رو بلد باشه

قيد تموم دنيارو به خاطرِ اون مي زني
خيلي چيزارو مي شکني ، تا دل اونو نشکني

حاضري که بگذري از دوستاي امروز و قديم
امّا صداشو بشنوي ، شب از ميون دوتا سيم

حاضري قلب تو باشه ، پيش چشاي اون گرو
فقط خدا نکرده اون ، يه وقت بهت نگه برو

حاضري هر چي دوست نداشت ، به خاطرش رها كني
حسابتو حسابي از ، مردم شهر جدا کني

حاضري حرف قانون و ، ساده بذاري زير پات
به حرف اون گوش کني و به حرف قلب باوفات

وقتي بشينه به دلت ، از همه دنيا مي گذري
تولّد دوبارته ، اسمشو وقتي مي بري

حاضري جونت و بدي ، يه خار توي دستاش نره
حتي يه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضري مسخرت کنن ، تمام آدماي شهر
امّا نبيني اون باهات ، کرده واسه يه لحظه قهر

حاضري هر جا که بري ، به خاطرش گريه کني
بگي که محتاجشي و ، به شونه هاش تکيه کني

حاضري که به خاطر ، خواستن اون ديوونه شي
رو دست مجنون بزني ، با غصه هاهمخونه شي

حاضري مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن
ديوونه هاي دوره گرد ، واسه تو دست تکون بدن

حاضري اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن
کار تو به کسي بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضري که بگذري از ، شهرت و اسم و آبروت
مهم نباشه که کسي ، نخواد بشينه روبروت

وقتي کسي تو قلبته ، يه چيزقيمتي داري
ديگه به چشمت نمي ياد ، اگر که ثروتي داري

حاضري هر چي بشنوي ، حتي اگه سرزنشه
به خاطر اون کسي که ، خيلي برات با ارزشه

حاضري هر روز سر اون ، با آدما دعوا کني
غرورتو بشکني و باز خودتو رسوا کني

حاضري که به خاطرش ، پاشي بري ميدون جنگ
عاشق باشي اما بازم ، بگيري دستت يه تفنگ

حاضري هر کي جز اونو ، ساده فراموش بکني
پشت سرت هر چي ميگن ، چيزي نگي گوش بكنی


حاضري هر چي که داري ، بيان و از تو بگيرن
پرنده هاي شهرتون ، دونه به دونه بميرن

وقتي کسي رو دوست داري ، صاحب کلّي ثروتي
اين گنج خيلي قيمتي نذار كه ازت بگیرن

                                                           

LOVE.....

 

عشق یعنی:

                                             گم شدن در کوی دوست........

                                                                                       هر چه در دل ارزوست........

                                                یک تبسم یک نگاه.........

                                                                                      تکیه گاه و جان پناه.........

                                                یک تیمم یک نماز..........

 

یعنی عشق واقعی هم هنوز وجود داره من که تا حالا ندیدم هرچی تا حالا دیدم دروغ بوده شما چی عشق واقعی دیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باران ببار....

 

     تقدیم به:

                         سکوت سحر

       مهر

                           غروب غمگین افتاب پاییزی

         خزان

                                       لاله های تشنه اب

                                               افسرده و غمگین

                                                          اما امیدوار

                                                                 به بارش باران

                                                                                       و

                                                                                            تابش خورشید

 

اگر شما هم درباره بارون جمله قشنگی دارید توی نظرات بزارید تا با اسم خودتون تو وبلاگم بزارم

تفاوت تخم مرغ درست کردن دخترهاباپسرها....

دخترها:اول ماهیتابه رو میذارن روی گازتوش روغن میریزن،بعدتخم مرغها رو توش میشکنن.اماده که شد اونارو با ارامش میخورن.

                                                               

پسرها:توی کابینت بالایی دونبال ماهیتابه میگردن ولی پیداش نمیکنن،بعد تو کابینت پایینی میگردن و بلاخره پیداش میکنن.ماهیتابه رو میذارن روی گاز.داخل ماهیتابه روغن میریزن.توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن وفقط یه تخم مرغ پیدا میکنن وچندتافحش هم میدن.دنبال کبریت میگردن وپیداش نمیکنن ولی بعد با فندک گازرو روشن میکنن.بعد میبینن بوی سرکه به همراه دود تواشپزخونه پر شده.ماهیتابه رو میشورن چون به جای روغن ترشی ریخته بودن.دوباره ماهیتابه رو میذترن روگاز و روغن واقعی توش میریزن.تخم مرغ از روی کابینت سرمیخوره و می افته کف اشپزخونه و میشکنه. اونارو با دستما پاک میکنن.چندتا فحش میدن و لباس میپوشن و میرن سراغ بقالی و بیست تا تخم مرغ میگیرن.تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو هم بلند میکنن.روغن سوخته رو میریزن داخل سطل اشغال. دوباه روغن میریزن داخل ماهیتابه. تخم مرغها را میشکنن توی ماهیتابه بعد دنبال نمکدونها میگردن. نمکدونها رو پیدا میکنن اما میبینن که نمکدونها خالیه.چندتا فحش میدن و دنبال کیسه نمک میگردن و پیداش میکنن.نمکدونها رو پر میکنن. صدای گزارشگر از تلویزیون میاد و میرن جلوی تلویزیون. نمکدونها رو میزارن روی میز و تلویزیون نگاه میکنن. بوی سوختگی به دماغشون میخوره میرن داخل اشپزخونه چندتا فحش میدن و تخم مرغها رو میریزن سطل اشغال. دوباره توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن.دوباره صدای گزارشگر میاد میرن جلوی تلویزیون، ولی سریع به اشپزخونه برمیگردن،میبینن که تخم مرغها با ذرات تفلون ماهیتابه یکی شدن و دوباره اونها رو میریزن توی سطل. ماهیتابه رو میذارن روی سینک. دنبال ظرف مسی میگردن. قابلمه مسی رو میذارن روی اجاق گاز و دوباره توش روغن و تخم مرغ میریزن. چند دقیقه به تخم مرغها نگاه میکنن.یاد نمکدون میفتن و میرن اون رو از روی میز بیارن،چند ثانیه فوتبال نگاه میکنن ولی یاد غذا تو هشپزخونه می افتن. وقتی برمیگردن، روی باقیمونده تخم مرغی که شکسته بود لیز میخورن. چتد تا فحش میدن و بلند میشن. با یه پارچه قابلمه رو برمیدارن ولی پارچه اتیش میگیره،بعد شعله های اتش رو زیر پاشون خاموش میکنن وبلاخره نیمروی اماده شده رو جلوی تلویزیون میخورن و دوباره چند تا فحش میدن.

                                                             

سنگ قبر من........

بر سر سنگ قبر من بنویسید...خسته بود!اهل زمین نبود ...نمازش شکسته بود

بر سر سنگ قبر من بنویسید...شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سر سنگ قبر من بنویسید...پاک بود چشمان او که دائمااز اشک شسته بود

بر سر سنگ قبر من بنویسید...این درخت عمری برای هرتبروتیشه دسته بود

بر سر سنگ قبر من بنویسید...کل عمر پشت دری که باز نمی شد بشسته بود